|
|
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 1337
نویسنده : محمد اسلامی
|
|
پیامبر فرمود: قلم و کاغذ بياوريد، نسبت هذيان دادند و گفتند: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 در فتح الباري ابن حجر عسقلاني بابي دارد به نام باب بعث اسامة بن زيد ميگويد: وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة. فتح الباري، ج 8، ص 152 جناب ابو بکر و عمر و ابو عبيده همه در سپاه اسامه بودند. اين را که شيعه نقل نميکند. اين که ميفرمايد: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه. الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650 اين را که شيعه نگفته است. جناب خليفه دوم گفت: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 ما نيازي به وصيت پيغمبر نداريم. کتاب خدا بين شما وجود دارد؛ ولي بعد از اين که نبي مکرم رحلت فرمودند، ايشان گفت: پيغمبر نميميرد و پيغمبر نمرده است و منکر شد؛ با اين که در قرآن ميفرمايد: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ. سوره آل عمران آيه 144 در جاي ديگر ميفرمايد: إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ سوره زمر آيه 30 مگر نگفت: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 حسبنا کتاب الله چه شد که يک دفعه بعد از رحلت نبي مکرم بهم ريخت. اين که خليفه دوم منکر وفات و رحلت پيغمبر است، اين را شايد بينندگان عزيز کم شنيده باشند و اگر هم شنيده باشند، مطالب خيلي سانسور شده است يا بعضا توجيهات نامعقول کردند. آقايان به کتاب صحيح بخاري مراجعه کنند، در کتاب فضائل الصحابه باب 5 از عائشه ام المؤمنين نقل ميکند: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در مدينه نبود؛ بلکه بيرون مدينه در خانه دختر خارجة در خانهاي که در آنجا داشت بود و 6 ماه بعد از خلافتش هم از همان خانهاش که در سنح بوده است، سوار اسب ميشد و به نماز ميآمد و بعد از نماز عشاء برميگشت باز به خارج مدينه. ميگويد: پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در سنح بود، عمر گفت: والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 به خدا سوگند پيغمبر از دنيا نرفته است. اين عبارتي است که صحيح بخاري نقل ميکند و جناب خليفه دوم به خداي عالم قسم ميخورد که پيغمبر از دنيا نرفته است. ميگويد: وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 خداي عالم پيغمبر را مبعوث ميکند تا دست و پاي يک عده را قطع کند. آيا آيه قرآن است که پيغمبر اکرم بايد مبعوث شود و دست و پاي بعضي از افراد را ببرد؟ آيا در اين زمينه حديثي است؟ چه شد جناب عمر يک دفعه ميگويد: والله ما كان يَقَعُ في نَفْسِي إلا ذَاكَ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 بعد ميگويد: وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 قضيه چيست؟ از خود آقاي ابو هريره که آقايان قبولش دارند نقل شده است: لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قام عمر بن الخطاب فقال إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله قد توفي وإن رسول الله صلى الله عليه وسلم ما مات ولكنه ذهب إلى ربه كما ذهب موسى بن عمران فقد غاب عن قومه أربعين ليلة ثم رجع إليهم بعد أن قيل قد مات ووالله ليرجعن رسول الله صلى الله عليه وسلم كما رجع موسى فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم زعموا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مات السيرة النبوية، ج 6، ص 75 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 232 بعضي از منافقين تصور ميکنند که پيغمبر از دنيا رفته است، پيغمبر نمرده است؛ بلکه پيغمبر پيش خدا رفته است؛ همان طوري که حضرت موسي 40 روز در کوه طور نزد خدا رفت. به خدا سوگند پيغمبر از اين که پيش خدا رفته است برميگردد و دست و پاي آن افرادي که تصور ميکنند پيغمبر مرده است قطع ميکند. کتابهاي متعددي اين قضيه را نقل کردند که جناب خليفه دوم سوگند ميخورد به خداي عالم که پيغمبر نمرده است و همان طوري که حضرت موسي به کوه طور رفته است، پيغمبر هم به رفته است. حضرت موسي با جسم خودش رفته است؛ ولي جسم پيغمبر در آنجا به زمين افتاده است. شايد قائل به رجعت هستند. بعضي از عزيزان و علماي بزرگوار اهل سنت ناراحت میشوند متاسفانه.. خب در کتب خودتان هست....
:: برچسبها:
پیامبر فرمود: قلم و کاغذ بياوريد، نسبت هذيان دادند و گفتند: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 در فتح الباري ابن حجر عسقلاني بابي دارد به نام باب بعث اسامة بن زيد ميگويد: وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة ,
فتح الباري، ج 8، ص 152 جناب ابو بکر و عمر و ابو عبيده همه در سپاه اسامه بودند ,
اين را که شيعه نقل نميکند ,
اين که ميفرمايد: جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه ,
الملل والنحل، ج 1، ص 23 و منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 318 و المواقف للإيجي، ج 3، ص 650 اين را که شيعه نگفته است ,
جناب خليفه دوم گفت: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 ما نيازي به وصيت پيغمبر نداريم ,
کتاب خدا بين شما وجود دارد؛ ولي بعد از اين که نبي مکرم رحلت فرمودند، ايشان گفت: پيغمبر نميميرد و پيغمبر نمرده است و منکر شد؛ با اين که در قرآن ميفرمايد: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ ,
سوره آل عمران آيه 144 در جاي ديگر ميفرمايد: إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ سوره زمر آيه 30 مگر نگفت: حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 حسبنا کتاب الله چه شد که يک دفعه بعد از رحلت نبي مکرم بهم ريخت ,
اين که خليفه دوم منکر وفات و رحلت پيغمبر است، اين را شايد بينندگان عزيز کم شنيده باشند و اگر هم شنيده باشند، مطالب خيلي سانسور شده است يا بعضا توجيهات نامعقول کردند ,
آقايان به کتاب صحيح بخاري مراجعه کنند، در کتاب فضائل الصحابه باب 5 از عائشه ام المؤمنين نقل ميکند: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در مدينه نبود؛ بلکه بيرون مدينه در خانه دختر خارجة در خانهاي که در آنجا داشت بود و 6 ماه بعد از خلافتش هم از همان خانهاش که در سنح بوده است، سوار اسب ميشد و به نماز ميآمد و بعد از نماز عشاء برميگشت باز به خارج مدينه ,
ميگويد: پيغمبر که از دنيا رفت ابوبکر در سنح بود، عمر گفت: والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 به خدا سوگند پيغمبر از دنيا نرفته است ,
اين عبارتي است که صحيح بخاري نقل ميکند و جناب خليفه دوم به خداي عالم قسم ميخورد که پيغمبر از دنيا نرفته است ,
ميگويد: وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 خداي عالم پيغمبر را مبعوث ميکند تا دست و پاي يک عده را قطع کند ,
آيا آيه قرآن است که پيغمبر اکرم بايد مبعوث شود و دست و پاي بعضي از افراد را ببرد؟ آيا در اين زمينه حديثي است؟ چه شد جناب عمر يک دفعه ميگويد: والله ما كان يَقَعُ في نَفْسِي إلا ذَاكَ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 بعد ميگويد: وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ صحيح البخاري، ج 3، ص 1341 قضيه چيست؟ از خود آقاي ابو هريره که آقايان قبولش دارند نقل شده است: لما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قام عمر بن الخطاب فقال إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله قد توفي وإن رسول الله صلى الله عليه وسلم ما مات ولكنه ذهب إلى ربه كما ذهب موسى بن عمران فقد غاب عن قومه أربعين ليلة ثم رجع إليهم بعد أن قيل قد مات ووالله ليرجعن رسول الله صلى الله عليه وسلم كما رجع موسى فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم زعموا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مات السيرة النبوية، ج 6، ص 75 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 232 بعضي از منافقين تصور ميکنند که پيغمبر از دنيا رفته است، پيغمبر نمرده است؛ بلکه پيغمبر پيش خدا رفته است؛ همان طوري که حضرت موسي 40 روز در کوه طور نزد خدا رفت ,
به خدا سوگند پيغمبر از اين که پيش خدا رفته است برميگردد و دست و پاي آن افرادي که تصور ميکنند پيغمبر مرده است قطع ميکند ,
کتابهاي متعددي اين قضيه را نقل کردند که جناب خليفه دوم سوگند ميخورد به خداي عالم که پيغمبر نمرده است و همان طوري که حضرت موسي به کوه طور رفته است، پيغمبر هم به رفته است ,
حضرت موسي با جسم خودش رفته است؛ ولي جسم پيغمبر در آنجا به زمين افتاده است ,
شايد قائل به رجعت هستند ,
بعضي از عزيزان و علماي بزرگوار اهل سنت، همين آقا سعيد عزيز ما که در برنامه آقاي يزداني خيلي عصباني و ناراحت بود، اميدواريم که اين برنامه را ببينند و اين را توجيه کنند ,
عصبانيت ندارد؛ ناراحتي و داد و بيداد کردن ندارد ,
يک سري مباحثي در کتب شما وجود دارد که شما بايد به اين مطالب جواب دهيد ,
,
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 66 صفحه بعد
|
|
|